محمد آریانمحمد آریان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

نفس مامان و بابا

پایان انتظار

سلام عزیز دلم الهی قربونت بشم باورم نمیشه که الان تو دل مامان هستی و داری در وجودم رشد میکنی. خدا رو شاکرم که شما رو به عنوان هدیه و امانتی به ما داد و امیدوارم بتونیم قدردان این هدیه الهی باشیم. از اینجا شروع کنم که روز شنبه وقتی با اصرار خاله های کلوب تصمیم گرفتم بی بی چک بزارم خیلی هیجان داشتم هر چند که همه چیز رو به خدا واگذار کرده بودم و توکلم فقط به اون بود ولی با این وجود نمیشد مانع این هیجانات و احساسات شد. بی بی چک رو گذاشتم و منتظر موندم و دیدم که کم کم هر دو خط داره ظاهر میشه از خوشحالی نمیدونستم چکار کنم خدا رو شکر کردم و اومدم کلوب تا به خاله ها خبر بدم. اولین نفری که تو کلوب بود خاله صبا بود وقتی بهش گفتم که شما...
13 دی 1390

همچنان در انتظار

" اللهم الرزقنی ولداً باراً " سلام عزیز دردونه من  تصمیم داشتم تا نیومدی دیگه مطلبی ننویسم ولی به پیشنهاد خاله مریم نوشتم . این مطلب رو دارم تو یه شب برفی زیبا برات مینویسم  بابا رفته خوابیده و مامان داره با یاد تو این خاطرات رو برات مینویسه مامان این روزا حسابی مشغول درس خوندنه   تا بتونه دانشگاه سراسری قبول بشه  واسه همین نمیتونم زیاد واست بنویسم ولی قول میدم بعدا جبران کنم. هر چند این یکی دو هفته اخیر درگیر مهمون داری و خواستگار خاله جون بودیم و نتونستم زیاد درس بخونم ولی فرصت نوشتن هم نداشتم. بابا هم این روزا حسابی درگیر کارشه و داره تلاش میکنه زمینه آرامش و آسایش رو برای من و شما فراهم کنه ...
2 دی 1390
1